هوای بهاری...
ایلیای من قبلا بارها تو پست هام برات نوشتم که عااااشق بارونی همینکه صدای بارون رو میشنوی با ذوق بالا و پایین میپری و میگی: دایه بایون می با یه! (داره بارون میباره) تو یکی از همین روزا که خونه ی عزیز طاهره بودیم هوا ابری شد و بارون شروع به باریدن کرد همینکه از پنجره دیدی داره بارون میباره، ازمون خواستی که ببریمت بیرون و بعد هم که رفتی زیر بارون گیر دادی که چتر میخوای اما چون چتر نداشتیم داداش حمید دست به یک ابتکار زد و برات چتر درست کرد... ...
نویسنده :
مامان فاطیما
10:02